جدول جو
جدول جو

معنی احمد قباب - جستجوی لغت در جدول جو

احمد قباب
(قَبْ با)
احمد بن محمد بن حرب بن کامل بن ملیح، از محدثان است که درمصر از ابراهیم بن مرزوق و دیگران حدیث کرده و ابوبکر محمد بن ابراهیم مقری از او روایت دارد. وی مردی ثقه بود و در ربیعالاخر سال 322 وفات یافت. (سمعانی). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَبْ با نی ی)
احمد بن لقمان از محدثان است. وی در جرجان (گرگان) درس حدیث گفته و حمزه بن یوسف گوید: از او عبدالرحمان بن حمدان روایت دارد. (سمعانی). در فرهنگ اسلامی، محدث به کسی اطلاق می شود که در نقل و بررسی احادیث پیامبر اسلام تخصص دارد. این افراد در جمع آوری، تصحیح و تجزیه و تحلیل روایات پیامبر (ص) نقش ویژه ای دارند و در فرآیند بررسی حدیث به گونه ای عمل می کنند که احادیث صحیح به طور دقیق به نسل های بعدی منتقل شود. به همین دلیل، محدثان از جایگاهی خاص در تاریخ اسلام برخوردارند.
لغت نامه دهخدا
قابض (خواجه درویش...). خوندمیر در دستورالوزراء ص 453 آرد که:در مبادی حال در سلک ارذال عمال منتظم بود و اکثر اوقات بصاحب جمعی و قابضی قیام مینمود و بعد از آن ترقی کرده، امیر تومان دارالسلطنۀ هراه شد و چند گاهی در آن منصب اوقات گذرانیده، در سنۀ احدی عشر و تسعمائه که جناب وزارت مآب خواجه صاین الدین علی در دیوان پادشاه عالی شأن سلطان حسین میرزا مهر زد در خلوتی شمه ای از تصرفات آن ذات دنائت سمات که مورد حقد و حسدو فساد و مصدر لجاج و عناد بود بعرض رسانید و پادشاه عدالت نهاد باخذ او فرمان داده، خواجه صاین الدین علی بندی گران بر پایش نهاد و چون در آن زمان مدار امور ملک و مال بر امیرمحمد ولی بیک بود خواجه این صورت را بی استصواب او از حیز قوت بفعل رسانید. امیرمحمد کینۀ خواجه صاین الدین در دل گرفته، در مقام حمایت درویش احمد قابض شد و خواجه صاین الدین علی را بتصرف و تقصیر کثیر متهم دانسته، مزاج صاحب تاج و سریر را بروی متغیر گردانید و خاطرنشان کرد که: آنچه خواجۀ مشارالیه درباره درویش احمد قابض بعرض رسانیده محض افترا و بهتانست و امیرمحمد ولی بیک درین باب آن مقدار مبالغه نمود که سلطان صاحبقران بند درویش احمد را برداشته، صاین الدین علی را بهمان بند مقید گردانید ومنصب او را بدرویش احمد مفوض گردانید و اختر طالع درویش احمد بدگهر از حضیض ادبار به اوج اقبال رسیده، متکفل آن منصب عالی شد و حکم همایون صادر گشت که او را من بعد قابض نگویند، بلکه درویش احمد کافی نامند و آن بدکنش بسبب شرارت نفس و طبیعت ناپاک آغاز بی ادبی کرده، ابواب ظلم و تعدی بر روی رعایا که ودایع حضرت خالق البرایااند گشاد و بر مظلومان ستم دیدگان تحمیلات گران کرده، انواع فتنه و فساد بنیاد نهاد. از صبح تا شام در فکر آن بود که آیا کدام بیچاره را در قید بلا اندازد؟ از شام تا بام در آن خیال بسر می برد که بچه سان بی گناهی را آواره و سرگردان سازد و اگرچه برسبیل رشوت مبلغها از مردم گرفتی، اما بساختن مهم ایشان نپرداختی، بیشتر اضطراب نمودندی. آنچه بنام ایشان نوشته بودی مضاعف ساختی. بواسطۀ شرارت آن سرخیل ارباب خباثت دود از دودمانها برآمد و چندین خاندانها بآتش جور و بیداد سوخته و ناچیز شد. و چون در یازدهم ذی الحجه سنۀ احدی عشر و تسعمائه سلطان صاحبقران بجوار مغفرت رحیم رحمن درپیوست و بدیع الزمان میرزا بشرکت مظفر حسین میرزا برتخت سلطنت نشست آن مصور نگار خانه تسویل و محرر کار خانه تحصیل خواست که در دیوان هردوپادشاه مهر زند و چون این مدعا بغایت نامعقول بود او را میسر نشد. اما صاحب دیوان مظفر حسین میرزا گشته، بدستور پیشتر بلکه بیشتر به اشتعال نایرۀ ظلم و عدوان اشتغال نمود و از کثرت جور و بیدادش فریاد از نهاد عباد برآمد و از وفور فتنه و فساد او افغان از جان طوایف انسان بگوش ساکنان هفتم آسمان رسید. شعر:
ز جورش دل دردمندان خراب
ز آسیب ظلمش جگرها کباب.
اهل صلاح و تقوی دست بدعا برداشتند و بتضرع و زاری از حضرت باری دفعشر آن بداختر را مسئلت نمودند. عاقبت تیر دعای مستمندان کارگر گشت و سؤال ستمدیدگان بعز اجابت مقرون شد. رباعی:
تا کی بود این جور و جفا کردن تو
وین بی سببی خلایق آزردن تو
تیغیست بدست اهل حق خون آلود
گر در تو رسد خون تو در گردن تو.
و در ذی حجۀ سنۀ اثناعشر و تسعمائه در شبی که آن بداختر در خانه امیریوسف علی کوکلتاش که از قبل مظفر حسین میرزا حاکم هراه بود بشرب خمر اقدام مینمود میان او و برادر مشارالیه ترخانی بیک مباحثه واقع شد و آن جوانمرد حسام خون آشام از نیام انتقام بیرون کشیده بیک ضربت روح خبیث او را بصدر جهنم رسانید و عالمی رااز شرارت نفس شومش رهانید. صباح روز دیگر که این خبر بهجت اثر مشهور گشت عقد (کذا) فرح و انبساط اهالی شهر هرات از اوج سماوات درگذشت و هردو کس که بیکدیگر میرسیدند مانند ایام عید مراسم تهنیت و مبارکباد بجای می آوردند و هرجماعت که یک جا می نشستند از ظلم وبیداد آن بدنهاد یاد نموده، هزار لعنت بروح پلید اومیکردند. بیت:
بلعنت کسی را سزاوار دان
که زحمت رساند بخلق جهان.
و چون توهم آن بود که اگر چشم عوام بر جنازه او افتد هجوم و ازدحام نموده بزخم سنگ جسد آن بی فرهنگ را متلاشی سازند سه روزدر طویلۀامیر یوسف علی ماند و در آن ایام سایسان امیر مشارالیه مردمی را که میخواستند که بنظرعبرت در آن کم سعادت نگرند یک یک و دودو در خانه گذاشته از ایشان برسم رونما چیزی می ستاندند و مبلغی کلی ازین ممر بحصول پیوست. بالاخره نیم شبی جسد متعفّن آن مدبر را در سریری نهاده و از شهر بیرون برده، در مغاک انداختند و از وهم مردم گورش را ظاهر نساختند
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لا)
احمد بن محمد بن علی بن ریاح. از راویان است. قلاء، لقب رجالی اوست. (ریحانهالادب ج 3 ص 316). در علم حدیث شناسی، روات به عنوان کسانی شناخته می شوند که احادیث را از پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) نقل کرده اند. این افراد به طور ویژه در زمینه نقل صحیح و دقیق روایات فعالیت کرده اند و به دلیل دقت و امانت داری خود در نقل، در تاریخ علم حدیث جایگاه ویژه ای دارند. تلاش های روات در حفظ سنت نبوی، یکی از ارکان اصلی دقت در انتقال علم حدیث است.
لغت نامه دهخدا
(قَطْ طا)
احمد بن محمد بن عمار. از محدثان و علمای عامه است. (ریحانه الادب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
(قِ بی ی)
محمد بن مؤمل بن نصر بن مؤمل ابوبکر بن ابی طاهر بن ابی القاسم از عالمان قباب لیث است. گویند وی از فرزندان لیث بن نصر بن سیار است که در بعقوبا سکونت کرد و به بغداد سفر کرد و از ابوالوقت عبدالاول سجزی و جز او روایت شنید. وی به سال 540هجری قمری در بعقوبا متولد شد و در 28 جمادی الاول سال 617 هجری قمری در همان جا وفات کرد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احمد آباد
تصویر احمد آباد
نوذر نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار